۹/۲۷/۱۳۸۹

ما به نَفَس اعتقاد داریم

ریا نشود در این ایام محرم تا دلتان بخواهد مجالس مختلف رفتیم. از این مجالسی که مداحش آهنگ یک ترانه عاشقانه را گرفته و هر شب می خواند، تا مجالسی که روضه خوان سنتیش به قول شهید مطهری "زهرماری" قاطی روضه می کند ،ولو به قیمت کفر گویی که حضرت عباس خدا را تهدید می کند و خدا از ترس، مرده زنده می کند. از آن سبک برنامه ها که به قول بچه ها آخر برنامه هیئت تبدیل به ... می شود و مداحان چنان شوری برپا میکنند که هیچ کس نمیفهمد این نوای جاز نه از ساز که از حنجره آدمیزاد در میآید. یا از آن برنامه ها که شب روضه علی اصغر صدای گریه کودک شیرخواره پخش می کنند. یا از آن برنامه ها که مداحش چند مداحی دم دستی قاطی کرده و اوج هنرش به قول دوستی "سین" "سین" کردن است.

قاطی این همه برنامه یک روضه 10 دقیقه ای بود که بدجور به دل نشست. صبح تاسوعا  استاد رحیم پور ازغدی در انتهای سخنرانیش 10 دقیقه ای به ذکر فضایل حضرت عباس(ع) پرداخت. نه روضه خواند، نه صدایش محزون بود و نه مقتل خواند، فقط با ظرافت به ذکر و شرح چند روایت در باب حضرت عباس (ع) و حوادث روز عاشورا پرداخت. به من که حقیقتا چسبید! فکر می کنم بقیه جمع هم همینگونه بودند. به جرات میگویم آن 10 دقیقه برای من به همه دهه محرم می ارزید. 
میخواهم بگویم حادثه عاشورا که به تعبیر سید مرتضی آوینی خون پیکره حق در تاریخ است و پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریسته و مرثیه خوانده اند آنقدر اصیل و عظیم است که نیازی به این مزخرفات و حرکات سخیف ندارد. به قول استاد رحیم پور در همان برنامه، این تحریفات و کج روی ها چیزی به عظمت واقعه اضافه که نمی کنند هیچ، چیزی از آن نیز می کاهند. 

من که می گویم مداح اگر میخواهد مداحیش مفید باشد، باید نفس داشته باشد نه تکنیک "سین" "سین" گفتن، باید نفس داشته باشد نه توان افسانه سرایی کردن، باید نفس داشته باشد نه توان فیلم بازی کردن. این روزها در گودر میخواندم عالمی را که بر منبر میرفته است و روضه اش دو جمله بوده است که مردم امام حسین را کشتند، امام حسین را تشنه کشتند و آنوقت در جمعیت غوغایی به پا میشده و نمونه های مشابه آن را بسیاری دیده یا شنیده اند.
ما به نَفَس اعتقاد داریم، فکر می کنم خیلی ها با من هم عقیده باشند ...

۹/۲۰/۱۳۸۹

این روزها: کوفیان

این روزها که عزاداری میروی، وقتی در هر گوشه روضه دلت سوخت، آنجایی که از ته دل لعن کردی، کمی هم به کوفیان فکر کن! نکند فکر میکنی نمازشان قضا می شد؟ یا مثلا اهل جهاد نبودند؟ اصلا فکر میکنی چه چیز بیشتر از آن ها داری؟ می دانی چه عباد و زهادی بینشان بود؟ می دانی چقدر سابقه جهاد داشتند؟ می دانی بعضیشان چند بار برای خدا تا دل مرگ رفته بودند؟ .....
غفلت کرده بودند، از ولیشان جدا شده بودند، .....
از ولی که جدا شدند، دوباره غافل شدند ...
عافیت طلب شده بودند، حالا برای خوردن هر حرامی توجیهی داشتند، برای دل بستن به هر مقامی، برای دل بستن به هر فرزندی، برای هر هوسی ...
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زمان در مقابل سنت های تاریخ مفهوم کم اعتباری است. هر وقت از ولی دور شدی، عافیت طلب شدی، حرام خور شدی و ... یا خودت یا اهلت، خیمه می سوزانید یا به سوختنش راضی می شوید،  حالا فرقی ندارد 61 هجری قمری باشد یا 1388 شمسی ...

۹/۰۷/۱۳۸۹

Sounds like a plan ....

سلام:
قبل از هر چیز باید از دوستانی که در این مدت سراغی از این بلاگ گرفتن تشکر کنم.
راستش همانطور که قبلا هم گفتم چندان حس نوشتن ندارم علی الخصوص از جنس اون مطالب سابق. اصلا حتی از اون نثر هم بدم میاد، یک جورهایی دردآور است! جانت در می آید تا مطلبت را برسانی. انگار کلمات از درون، کل دستگاه گوارش نوشتاریت را خراش می دهند تا بیایند به سر انگشتان محترم تا آنها هم سر فرصت این موجودات عذاب آور را تایپ کنند. تازه مثل اون موقع ها که انشا مینوشتیم کلی مطلب جدید وسطش یاد آدم میاد. اصلا کلهم اختیار دار خودت نیستی.انگار یک چیز دیگر اختیار تو را در دست گرفته. همین پاراگراف را نگاه کن! درست تا همین جا چهار نوع نثر متفاوت را داخلش تشخیص دادم. به زور میخواهد به سبک قبلی بر گردد.دوستی کامنت گذاشته بود " کلا رسمش اینه که بنویسی تا حسش بیاد.هرچه بیشتر بنویسیم حسش بیشتر می آید. این را خودم تازه کشف کرده ام ... " مشکل من هم دقیقا همینجاست که حسش میاید البته همراه با زجرش!!! 
حالا این را بگزارید کنار بدبینی مفرطی که این روزها نسبت به رویه های قدیمی پیدا کردم. شاید بعدا در موردش نوشتم اما خلاصه این که شدید احساس میکنم که هدف را گم کرده و در قالب ها گرفتار شدیم.
از طرفی هم دلم نیامد این وبلاگ را همینطور فی امان ا... رها کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم از این به بعد بعضی مطالب مختلف و بعضا روزمره را اینجا بنویسم. کلا هم دیگر خیلی اهمیتی ندارد که مثلا بازدید کننده داشته باشد یا تحلیلی باشد و خلاصه از اینجور صحبت ها  ... 

پ ن 1: راحت بگم، از نظر من فاش نویسی های وبلاگی که این روزها خیلی هم مد است اصلا مال ما شرقی ها نیست و بهش فکر هم نمیکنم، باشد ارزانی خود غربی ها.
پ ن 2: البته بعضی وقتها وسوسه میشم این اکانت توئیتر رو دوباره راه بندازم و راه بیافتم از صبح علی الطلوع که از خونه زدم بیرون هرچی دم دستم رسید توئیت کنم و تازه، فرندفید و Buzz و فیس بوک و مای اسپیس و ... رو هم به هم کانکت کنم تا همه دنیا ازشون مطلع بشن. یحتمل با اتفاقاتی که یه صبح تا شب برای من میافته تعداد فالوور هام نجومی بشه ...وسوس است دیگه!
پ ن 3: مثلا فکر کنید به طورزنده داستان مفصل قاپیدن ته ساندویچ م.م و بردنش برای گربه دم در حوزه  بسیج رو با جزئیات منتشر میکردم که چطور با حسرت چشمش دنبال اون لقمه آخر ساندویچ بود ... :دی
پ ن 4: بقول یکی از این جک و جونورایی که خودمم یکیشون باشم: "...  بسه دیگه، تا کی خنده تا کی شوخی تا کی مسخره بازی ... "

۷/۱۶/۱۳۸۹

به بهانه چند عکس



1- یادش - نه به خیر – روزگاری که هنوز مادران شهید در این مملکت بودند که به لطف برخی زمامداران شهدای ما شدند خشونت طلب و خون شان شد هدر رفته و جنگ شان شد بی معنا و بازماندگان شان شدند سربار جامعه و یادشان شد سبب افسردگی جامعه و شدند آدم هایی که با وجودشان نمی شد در دنیای مدرن خود را تعریف کرد و این طور بود که شهدای ما شدند شهید بد ... و از لطف همان ها بود که آبراهام لینکن شد شهید، شهید راه آزادی، شهید بزرگ، شهید خوب، چون پدربزرگِ کدخدای دهکده جهانی بود، چون با صحبت کردن از او می شد در دنیای مدرن سر را بالا گرفت، تعریف شنید و زندگی کرد ... زندگی که نه، به نمردن در دنیای مدرن هم قانع بودند....

2- - یادش نه به خیر- روزگاری که قلب و دعا و محبت محرومین عالم – از کشمیر تا بوسنی، از جنوب عربستان تا قلب آفریقا، از لبنان تا آمریکای لاتین – جای خود را داد به کف زدن های مستکبرین و به جای آن که انقلاب را صادر کنیم رفتیم تا درب کاخ الیزه تا مدرنیته وارد کنیم و چقدر هم خوشحال بودیم که مستکبرین دوست مان دارند و حالا شده بودیم پسرخوب دهکده جهانی و وقتی به رسم دنیای مدرن توانستیم محرومین را نبینیم و پذیرفتیم که دنیا به دو دسته مدرن و متوحش تقسیم می شود که متوحش ها یا باید مدرن شوند یا از بین بروند دیگر وقت سواری دادن بود ...


3- البته انسان مدرن هم حق دارد. مادامی که سنجه ها و شاخص های ما شاخص های دنیای مدرن است، مادامی که پارادایم های ذهن مسخ شده ما پارادایم های دنیای مدرن است و جز آن نگرش دیگری نمی شناسیم، مطمئن باشید کمتر عقل سلیمی می پزیرد که راه صحیح چیزی به جز راه دنیای مدرن است، آن وقت کمتر عقل سلیمی مقاومت را درک می کند، تقابل ابدی استکبار و استضعاف را درک می کند ...

4- اگر چارچوب ها و بینش های عاشورا را بشناسیم، اگر پارادایم های انقلاب روح ا... را بشناسیم آنوقت می توان این عکس ها را درک کرد، می توان یک موی کوخ نشینان را به دنیای کاخ نشینان نداد، می توان یه حمایت از محرومین دل شاد شد، می توان زیر بار زور نرفت، می توان از زندگی به خورد و خواب و لذت های زود گذر راضی نشد ...

5- فرزندان روح ا... پیامبران روزگار آخرند. پیامبرانی که می خواهند انسان مسخ شده را که مدرن میخوانندش نجات دهند و مثل همه پیامبران می دانند که باید رسالت شان را از کجا آغاز کنند و کجا دنبال یارانشان بگردند، از همین کپرهای کشورهای زیر پونز نقشه ها، از همین ضاحیه و جنوب لبنان، از همین روستاهای اندونزی و مالزی و از همین کشمیر و از همین غزه ویران و ...

*******************************************
پ ن 1:  چند وقتیه اصلا تو خط نوشتن نیستم. امروز هم این چندتا عکس رو دیدم و مطالب چندتا از دوستان رو دیدم که در همین مورد نوشته بودند، حس مطلب نوشتن ایجاد شد!
پ ن2: کلا چی میخواستم بنویسم چی شد، مطلب خودش اومد ...

پ ن3: این عکس رو برای خودم میزارم. کم انتقاد ندارم اما آدم باید منصف باشه. این عکس خیلی چیزها رو یاد من میاره:


۷/۰۲/۱۳۸۹

روشنفکر نمای ایرانی همیشه تکراریست .......

ترزا لوئیز اعدام شد اما نترسید! ترزا لوئیس زن عقب مانده ای که به تشخیص دادگاه دو تن را برای کشتن همسر خود اجیر کرده بود در حالی اعدام شد که دادگاه نه به اختلالات ذهنی او توجه کرد و نه دو نفری که قتل را انجام داده بودند محکوم به اعدام کرد.
اما نترسید! هیچ نگرانی به خود راه ندهید! می توانید مطمئن باشید گروهی در این مملکت با همان قوت و عقیده ثابت که پیش از این داشتند کماکان عشق خود به ایالات متحده این سرزمین فرصت ها را حفظ خواهند کرد و بیش از پیش قطعنامه حقوق بشر را چراغ راه خود قرار خواهند داد و صد چندان در راه توسعه بیان مقدس لیبرالیسم و کاپیتالیسم خواهند کوشید و با نفرتی مضاعف حرکات ضد انسانی نظیر اعدام سکینه آشتیانی را - که پس از خیانت به همسرش، با کمک همدستش به طرزی فجیع شوهرش را کشته بود - محکوم خواهند کرد و خلاصه کلام آن که در راه این مبارزه مقدس از هیچ کوششی فروگزار نخواهند کرد ....
روشنفکر نمای ایرانی همیشه تکراریست .......


**************************************
پ ن: این روزها که اجلاس سران ملل متحد برپاست  و اکثر سایت های خبری بخشی از سر تیتر های خود را با احمدی نژاد پر می کنند، در ذیل نام ایران به راحتی می توان اخباری مربوط به ترزا لوئیز را مشاهده کرد. حتی اگر درgoogle news روی لینک های مربوط به احمدی نژاد کلیک کنید  می توانید عکس ترزا لوئیز را کنار عکس احمدی نژاد ببینید. اگر همت و توکل و تیزهوشی باشد، در مقابل مافیای رسانه ای جهان دست بسته نیستیم.

۶/۲۱/۱۳۸۹

خدا و صدای خنده ای که بلند است

روز عید فطر وقتی آن جمعیت عظیم نماز گزاران تهران را میدیدم، وقتی خیابان خیابان آدم میدیدم که چطور به حضرت آقا اقتدا کرده اند، با رکوعش رکوع می روند، با سجده اش سجده می روند و به این شوق آمده اند که در غیاب مهدی فاطمه، نایبش سید علی امام شان باشد در نماز به در گاه  خداوندی که "اهل الکبریا و العظمه" است و وقتی میدیدم صداهای از عمق جان را که " ابالفضل علمدار خامنه ای نگهدار " و در یک کلام میدیدم شکوه آن همه مومن میهمان خدا را که به حضرتش اقتدا کرده اند، ناگاه خیابان های تهران در دوران فتنه به خاطرم آمد و این که " ... تعز من تشا و تذل من تشا...".
.
یاد همان روزها افتادم که تمام جبهه استکبار و اذناب داخلیشان راه افتاده بودند تا با فتنه گری و فریب مردم عزت اسلام و نظام اسلامی را ببرند، بسیاری لغزیدند، بسیاری ترسیدند، بسیاری در غبار فتنه مبهوت ماندند،  اما آقای ما یک تنه مقابلشان ایستاد، هر چه داشت کف دست گرفت تا فدای اسلام و انقلاب کند ... 
 .


حالا عید فطر خیابان های تهران پشت سر مردی صف بسته بودند که مصداق " ...نرفع درجات من نشاء" بود. مردی که به واسطه استقامتش تجلی چندباره "تعز من تشاء" است .مردی که خداوند مهرش رادر قلب ملت جای داده است.
.
و حالا برای استکبار جهانی روسیاهی و رسوایی دیگری نزد ملت ایران و آزادگان جهان به جا مانده و بنیان جهانی مومنان که بیش از پیش مرصوص است.
.
روز عید فطر خدا می خندید، به همه آن ها که با زر و زور تزویر خواستند بنده صالح او را خوار کنند ....
روز عید فطر خدا می خندید، بلند هم میخندید، به بلندی همه آن هزاران صوت متواضع و خاشعی که می گفتند " ...الهم  اهل الکبریا و العظمه "...

۵/۱۵/۱۳۸۹

آقایان ! لا یجرمنکم شنئان قوم ...

1- سخنان جدید جناب مشایی را همگی کم و بیش شنیده اید. مغلوط و به زعم بنده غیر مسئولانه که جز خشم و صد البته افزودن بر حیرت ما نتیجه ای دیگر در پی نداشت و البته خوشبختانه بلافاصله موضع گیری های روشن گرانه ای در برابر آن انجام شد. اما هدف از نوشتن این مطلب نه جناب مشایی که برخی موضع گیری هایی است که در این مورد انجام شده است.

2- چه در این مورد، چه در سایر دسته گل هایی که جناب مشایی به آب داده اند، بالطبع بسیاری از انتقادات نیز به جناب رییس جمهور وارد شده  است که البته به حق نیز می باشند. لیکن در این بین بسیاری از دوستان مرز انصاف را پشت سر گذاشته و با ادبیاتی بسیار تند به جناب رئیس جمهور حمله کردند. البته این امر مسبوق به سابقه می باشد و حتی تا آنجا نیز پیش رفته است که در ماجرای معون اولی مشایی ، در اوج دوران فتنه، بودند کسانی که رخوت و سستی خود در مقابله با فتنه را، در مقابله با فتنه مشایی جبران کردند! به یاد دارم گروه هایی که علیرغم ادعای فراوان حرکتی قابل توجه از آنان دیده نمی شد، ناگهان شروع کردند به بیانیه و اولتیماتوم دادن که چنین می کنیم و چنان میکنیم و ...

3- آیه شریفه خطاب به مومنان میفرماید " ... لا یجرمنکم شنئان قوم الا علی تعدلو اعدلو هو اقرب للتقوا" ، " ای کسانی که ایمان آورده اید! مبادا دشمنی گروهی سبب شود که از عدالت خارج شوید. عدالت بورزید که به تقوا نزدیکتر است"

4- من به شخصه هم نوا با دوستانی که گفته بودند خدایا شر مشایی را از سر ما کم کن، آمین گفته ام. بسیار هم امیدوارم تا دیر نشده است جناب رئیس جمهور فکری به حال ایشان کنند، حمایت های ایشان از جناب مشایی را نیز نمی پسندم و برای آن توجیحی نیز سراغ ندارم اما حساب رئیس جمهور از مشایی را جدا می دانم. اگر مشایی یک خطای واضح در عملکرد رئیس جمهور است، ایشان ده ها نقطه قوت و حسن بزرگ هم دارند و همین امر سبب تحسین های مکرر حضرت آقا و سایر دلسوزان نظام از ایشان شده است.

5- اگر دوستان نظر من را نمی پسندند، ایشان را به بزرگانی چون آیت ا... جنتی، آیت ا... خاتمی ، حسین شریعتمداری و ... حواله میدهم تا راه انتقاد را از این بزرگواران بیاموزند. این بزرگواران انتقادات بسیار تند و صریحی نسبت به جناب مشایی داشته اند اما همواره در این میان مرزی را رعایت کرده اند و آن عدم راندن دکتر احمدی نژاد به چوب خطای مشایی بوده است و حتی همواره پس از این انتقادات زبان به تحسین و تقدیر از زحمات  دولت و شخص رئیس جمهور گشوده اند و این همان معنای آیه شریفه است که  اعدلو هو اقرب للتقوی ...

6- از منظر اخلاق اسلامی هم که بنگریم، اگر مومنی به هر دلیل به سمت خطایی و پرتگاهی رفت وظیفه ما بازگرداندن او آنهم با دلسوزی و از سر مسئولیت است، نه اینکه اگر حرف ما را نپذیرفت چنان عمل کنیم که بازگشت از آن خطا بر او دشوار تر شود.
 
7- دوستی گفته بود احمدی نژاد دارد به سرنوشت کروبی و موسوی دچار شود اما من فکر میکنم اگر اوضاع آنچنان که برخی دوستان ترسیم می کنند پیش رود، احمدی نژاد به سرنوشت خاتمی و ما به سرنوشت دوم خردادی ها دچار می شویم که  برخی حامیانش با او سر ناسازگاری گذاردند اما حالا همه حسرت فرصت از دست رفته را می خورند.

8- البته که ما اصولمان را فدای هیچ کس و هیچ چیز نمیکنیم، اما فراموش نکنیم که حکومت امری واقعی و تحت سنت های الهی جاری در طبیعت است. از این رو هر چند  نگرش آرمانی ضرورت خارج نشدن از مسیر است، اما در مقام ارزیابی باید واقع بین بود. ظرفیت های ایجاد شده و به فعل رسیده در دوره فعلی، احیای بسیاری از آرمان ها و گفتمان های انقلاب، جهش های صورت گرفته در عرصه های مختلف و ... هیچ کدام اموری نبودند که بتوان آن ها را از هر سیاستمدار و مدعی توانایی ریاست جمهوری انتظار داشت. فشارهایی که دولت فعلی در سیاست خارجی، سبک مدیریتی، و در غالب موارد در سیاست داخلی - علیرغم برخی موارد انتقاد برانگیز -  بواسطه ایستادگی بر اصول اسلام و انقلاب می دهد را هرکسی نمی تواند تحمل کند و البته فراموش نکنیم این دولت در دوره ای بر سر آرمانهای انقلاب پافشاری کرد که بسیاری از مدعیان امروز جرات دم زدن از آن آرمانها را نداشتند.

۵/۰۷/۱۳۸۹

اردوهای جهادی و ظهوری که نزدیک است

در روزگار عربده کشی اومانیسم، در روزگار اصالت لذت، در روزگار جفتک انداختن های بی پایان برای کسب آپُرچیونیتی، در روزگار دست و پا زدن و پر کردن 1000 فرم اَپلای به امید گرفتن اکسِپت از یک دانشگاه زپرتی در حومه لندن، در روزگار معاوضه تمام آرزوهای معصومانه و بلند پروازانه کودکی با 101 جور کلاس کنکور و کتاب و غیره، در روزگاری که روزنامه هایش نصف صفحات شان را با تبلیغ تورهای دبی و ترکیه و مالزی پر می کنند، درست سر ظهر یک روز جهنمی تابستان جوان دانشجویی را میبینی که خسته از رفتن به این اداره و آن اداره، خودش را از خستگی وسط دفتر میاندازد و چند دقیقه بعد با شتاب بلند میشود تا از طریق تلفن به بچه ها خبر اردوهای جهادی بعدی را بدهد.
تا همگی 2-3 روز بعد در میانه تعطیلاتشان - درست وقتی که بعضی دوستانشان سفر دبی هستن، بعضی دیگر از ترم 4 در حال آمادگی برای کنکور کارشناسی ارشدند، بعضی در فکر لباس شب جدیدی هستند و بعض دیگر در کافی شاپی در حال بحث راجع به دشمنان جامه باز هستند - راه بیافتند و از کوره راهی بروند تا برسند به دهاتی دورافتاده با مردمانی محروم تا کمکی باشند ، کتابخانه ای به روستا ببرند، نیاز عمرانی را رفع کنند، خدمات پزشکی ارائه دهند، رنگ محرومیت از رخسارشان بزدایند و خوش به سعادت بعضی که آنجا می روند چون زمین خوردن نفس را دوست دارند.
 گویی اینان جوانه هایی هستند که آب حیات انقلاب خمینی در شوره زار های سرمایه داری و مارکسیسم پرورش داده است و وقتی این هارا میبینی با خودت میگویی چقدر ظهور نزدیک است ...

۳/۳۱/۱۳۸۹

مجلس، دانشگاه آزاد و دزدي در روز روشن!

روز يكشنبه خبر راي دادگاهي در مورد نقض حكم شواي عالي انقلاب فرهنگي و پس از آن حركت مجلس در تصويب مصوبه اي در خارج از حيطه وظايف خود و در تقابل عملي با حكم شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه عملا منجر به  مادام العمر شدن رياست دانشگاه آزاد و از كنترل خارج شدن آن مي شد، موجي از خشم، نفرت و انزجار را سبب شد. اگر ميخواهيد علت غيرقانوني بودن حركت دادگاهي شگفت انگيز كه به طرفه العيني تشكيل شده و در سيستم فوق العاده چابك قضايي ما !!! با اين سرعت حكم صادر مي كند را  بدانيد و يا اگر ميخواهيد علت غيرقانوني بودن حركت مجلس را بدانيد مي توانيد اين مطالب را بخوانيد (1 2 3 ) كه سخن ما در مورد دلايل خطا بودن اين حركات نيست كه درك آن ها چندان دشوار نيست و در اين مورد نيز سخن بسيار رفته است. سخن در مورد جاسبي و امپراطوري دانشگاه آزاد نيست كه آن نيز براي بسياري شناخته شده است. چه كسي فيلم وحشي گري هاي عمال دانشگاه آزاد را نديده است؟ چه كسي قداره كشي شعبان بي مخ هايي را كه به منتقدان دانشگاه آزاد در محافل و مجالس مي تازند و دانشجويان و ساير منتقدين را ضرب و شتم مي كنند نديده است؟ چه كسي پول هاي ميلياردي ملت را كه آقايان حيف و ميل مي كنند نديده است؟ چه كسي فساد مدارك از توليد به مصرف آقايان را نمي داند؟ چه كسي از آه و ناله دانشجويان مظلوم دانشگاه آزاد خبر ندارد؟ چه كسي نامه كمك مالي آقايان به فتنه گران آن هم از پول هاي گزافي كه ماحصل زحمات مردمان سخت كوش و نجيب اين ملت است را نديده است؟ چه كسي خروج يكي از مهمترين متهمان فتنه اخير در پوشش اين دانشگاه را نديده است؟ ...
 سخن حتي درباره دفاع و تقلاي آقايان براي حفظ دانشگاه آزاد و همراهي برخي با آنان نيست. بلكه سخن در باب نوع عمل است، در باب ظاهر عمل است، در باب چيزي است كه آن را دزدي در روز روشن مي نامند، در باب چيزي است كه‌آن را وقاحت مي نامند، در باب چيزي است كه آن را پشت پا زدن به ملت مي نامند، در باب چيزي است كه آن را درد مي نامند ....
دادگاهي سر بر مي آورد و به ناگاه در مسئله اي كه حتي نزديك به اختياراتش نيست نظر مي دهد. آن هم نه در مورد مسئله اي بي اهميت كه در باب مسئله اي ملي و اين سوال به ذهن مي ماند كه آيا دادگاهي مي تواند چنين پرونده اي را پيگيري كند در حاليكه رده هاي بالاي اين قوه از آن بي خبر بمانند؟ و صد البته هنوز به رئيس حكيم اين قوه اميدهاي بسيار است و دشواري هاي كار او بر ما روشن.
مجلس به اصطلاح اصول گرا هم لكه اي ننگين در كارنامه خود به جاي گذاشت. مدت ها تلاش دانشجويان و دلسوزان را، فرياد دانشجويان مظلوم دانشگاه آزاد را، فساد امپراطوري دانشگاه آزاد را، آقايان به اصطلاح نماينده ملت ناديده گرفتند، در مقابل وضوح قانون ايستادند و برخلاف نص دستورات امام و رهبري قانوني تصويب كردند در تعارض با مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه به مثابه حكم رهبري است، آن هم نه مخفيانه، نه سياستمدارانه، كه روشن و آشكار. و مگر اين روزها چقدر كيف هاي انگليسي با ارزش و قدر تمندند؟ 
چرا آقايان چنين كردند؟ بگزاريد در اين باب سخني گفته نشود كه كم و بيش مي دانند و شايد سهو نوشتار اتهامي نا به جا به ذهن متبادر كند و ما فردا پاسخگو ...
اما هر چه باشد حالا بهتر مي فهمم درد دل هاي رسايي ها و كوچك زاده ها و بسياري ديگر را در جلسات خصوصي و عمومي از مجلسي كه مثلا اصول گرا ميخوانندش. بهتر ميفهمم كه چرا عليرغم اصرار برخي، قانون بررسي مدارك تحصيلي بي سر و صدا به حاشيه مي رود. حالا بهتر ميفهمم چرا مدرك تحصيلي مورد دار فقط براي "از آقايان بريده هايي" چون مرحوم كردان بد است. بهتر ميفهمم چرا عليرغم اصرار رئيس جمهور قانون از كجا آورده اي را برخي دوست ندارند. حالا بهتر ميفهمم ....
حالا بهتر ميفهمم كه چرا احمدي نژاد در باب مبارزه با مفاسد و اداره مملكت به برخي آقايان "وقعي نمينهد"، چرا مجبور مي شود آن گونه در مناظرات فرياد بزند، چرا آن گونه در فيلم منتشر شده با درد از اجبار به سكوت در مقابل دانشگاه آزاد در آن مقطع، براي حفظ مصالح كشور سخن مي گويد ...
و حالا دلم مي گيرد، براي آقا، هم او كه سال ها فرياد زد و تلاش كرد و اگر اكنون حركتي ميبينيم، به آنجا ميرسيم كه امثال دانشگاه آزاد كارشان به اتمام نزديك شود، مردم به مسير عدالت طلبي در مي آيند، همه از ارشاد و رهبري اوست و از پايداري و حمايت اوست كه ملت مي توانند در مقابل حلقه هاي قدرت بايستند ...
و حالا بايد فرياد بزنيم، بلند، رسا، با عمل، با نوشته،‌ با هر آن چه مي توانيم، ... بايد بشكنيم، حلقه هاي قدرت را، حلقه هاي فساد را، ... بشكنيم بت ها را، بت هاي كوچك را، بت هاي بزرگ را .... 

۳/۲۳/۱۳۸۹

نگران مردم هستند؟


ميرحسين موسوي و مهدي كروبي در بيانيه اي اعلام كردند كه براي حفظ جان و اموال مردم از برگزاري راهپيمايي 22 خرداد منصرف شده اند. باور اين سخنان اما، دشوار بلكه غير ممكن است. در روزهايي نه چندان دور، آن زمان كه آقايان مست و مغرور در جمع هوادارانشان در خيابان هاي تهران هل من مبارز سر مي دادند، آن چه كمترين اهميت را داشت جان و مال و ناموس مردم بود كه آقايان در جمع دشمنان اسلام و انقلاب " تعاونو علي الاثم و العدوان " بودند. اگر آقايان به جان و مال مردم اهميت مي دادند هنگامي كه گروهك تروريستي منافقين و برخي گروه هاي وحشي صفت ديگر حمايت خود را از آنان اعلام كردند و آن زمان كه نشانه هايي غيرقابل انكار از حضور آنان در خيابان هاي تهران مشاهده مي شد از آنان ابراز برائت مي كردند. آن دم كه گروهي به شواهد فيلم هاي متعدد سلاح در دست به اسلحه خانه اي در تهران يورش بردند، مادر و دختري را در آغوش هم به شهادت رساندند و مسلح در خيابان هاي تهرا ن جولان دادند ، آنان را محكوم كرده و هوادارانشان را به دوري از آنان دعوت مي كردند نه آن كه براي متعديان به جان و مال و ناموس مردم اشك بريزند و همنوا با دشمنان ديرين اين مملكت وامصيبتا سر دهند. اگر آقايان براي مردم ارزشي قائل بودند هتك كنندگان روز عاشورا و تعدي كننذگان به اموال مردم در آن روز را ملت خداجو نمي ناميدند. اگر آقايان براي جان و مال و ناموس مردم نجيب اين خاك ارزشي قائل بودند، اعدام چند عضو گروهك جنايتكار پژاك را كه چند سال پيش از اين دستگير شده بودند را به اميد دست يافتن به اهداف پست خود محكوم نمي كردند.
اصلا بر فرض محال كه دروغ هاي بي شرمانه آقايان در مورد برخورد حكومت با طرفدارانشان راست باشد - كه نيست - ، جان و مال طرفدارانشان، 13 آبان مهم نبود؟ 16 آذر مهم نبود؟ روز قدس مهم نبود؟ چهارشنبه سوري مهم نبود؟ روز عاشورا جان و مال پست طينتاني كه حرمت امام ما را نگاه نداشتند برايشان مهم نبود كه صد البته بهترين پشتيبان آقايان همانانند. اصلا مگر جمع اندك باقي مانده براي آقايان چقدر بود كه كسي بخواهد با آنان بخورد كند؟ 13 آبان چقدر بودند و چه شد؟ 16 آذر چقدر بودند و چه شد؟ چهارشنبه سوري چقدر بودند و چه شد؟ 22 بهمن چقدر بودند و چه شد؟ روز عاشورا چقدر بودند و چه شد؟ كه اين كف روي آب به تعبير قرآن كريم فيذهب جفائا ...

واقعيت آن است كه 9 دي و 22 بهمن و سرانجام 14 خرداد به آقايان نشان داد آنجا كه سخن از مردم است جز نفرت و خشم از سوي مردم چيز ديگري نثارشان نخواهد شد. آقايان مدت هاست دريافته اند كه ديگر بين ملت جايگاهي ندارند. اينك يا بايد مرگ سياسي خود را بپذيرند كه نه شجاعت آن را دارند و نه سنت الهي در سقوط ظالمان و خائنين و گنهكاران چنين است و يا اين كه بايد به دنبال راهي براي بقاي راه سقوط خود باشند كه چنين نيز مي كنند.
در اين حال تلاش براي حضور در كف خيابان ها براي آقايان جز ضرر و زيان سودي نداشت چرا كه تنها ريزش شديد طرفدارانشان به چشم مي آمد و سيل خروشان مردم معترض به آنان، و اين واقعيت در روز عاشورا، 22 بهمن، 14 خرداد و حضور آنان در برخي اجتماعات، بسيار به چشم آمده است و از اين رو راهپيمايي در 22 خرداد نه تنها براي آنان سودي به همراه نمي آورد، بلكه بواسطه اهميت اين روز براي آنان، شكست شان نمود بسيار بيشتري پيدا مي كرد.
آقايان ديگر فهميده اند كه به جاي پيروزي بايد براي بقا بجنگند و مهلك ترين سم براي بقاي آنان روشن شدن ميزان حمايت مردمي از آنان است كه ديگر از آن چيزي باقي نمانده است. از همين روست كه دروغي بر مجموعه دروغ هايشان افزودند كه ما نگران جان و مال مردم هستيم و در اين راه از مخالفانشان تمسخر و از اندك طرفدارانشان ناسزا و خشم نصيب شان شد.
حالا آقايان به اميد آتش توپخانه رسانه اي هستند كه دشمنان اين ملت سخاوتمندانه در اختيارشان نهاده اند تا در كنار حمايت هاي بيگانگان نظير آن چه هيلاري كلينتون در جريان تحريم هاي جديد ايران به آن اشاره كرد و برخي لابي هاي سياسي در داخل بتوانند خود را به عنوان بازيگري در عرصه سياسي حفظ كنند تا شايد فردا روزي باز در بازي جرياني ديگر قرار گيرند و نقشي بيافرينند...

۳/۱۷/۱۳۸۹

چرا مردم را نمي بينند؟


14 خرداد 89، قريب به 2 ميليون قلب عاشق به شوق تجديد عهد با حضرت روح ا... ترك خانه وكاشانه كردند و به سمت مزارش شتافتند و بزرگترين نماز جمعه تاريخ را به امامت نايب بر حقش به جاي آوردند و اين ها همه از سر قدرشناسي، كه نه، از سر عشقي بود كه دم مسيحايي او در رگ هاي اين مملكت جاري كرد كه عشق به خميني عشق به تمام خوبي هاست. و هم اينان آن دم كه سيد حسن خميني پشت تريبون قرار گرفت نداي اعتراض به فتنه گران را سر دادند و عليرغم ميل برخي، همانگونه كه در فيلم هاي متعدد از خارج از مرقد امام نشان داده شده است جمعيت بر اين فرياد خود يكپارچه بودند و اگر اين گونه به ماجرا نگاه كني قول آنان كه بانگ ملت را توهين به امام قلمداد كردند را بي اساس خواهي يافت كه جمع نقيضين است و مگر مي شود كه انبوهي به شوق گراميداشت حضرتش ترك خانه و كاشانه كنند ولي چون به آنجا رسند عملي انجام دهند كه توهين به اوست؟ و اين بصيرت ملت را مي رساند كه در تقابل خط امام و نسب امام، راه و انديشه او را بر ميگزينند و در سالگرد او افكار و منش او را زنده نگه مي دارند نه نسب و خانواده اش را.

بسيار گفتند كه آن چه بر سيد حسن گذشت نتيجه رفتار هاي خود او بود، اما سوالي كه به ذهن متبادر مي شود اين است كه آيا سيد حسن و ديگراني چون ميرحسين موسوي و شيخ مهدي كروبي و هاشمي رفسنجاني و... نتيجه اين اعمال را نمي توانستند حدس بزنند و اگر نمي توانستند چرا؟
آيا سيد حسن خميني نداي ولي زمان و امت روح ا... در 9 دي و 22 بهمن را نمي شنود و نمي داند عاقبت دم خور شدن با فتنه گران اينچنين است و اگر نمي داند، چرا؟ آيا زهرا رهنورد و ميرحسين موسوي نمي دانند كه شعور مردم لرستان بيش از آن است كه بنا به امر ملوكانه جناب موسوي كه من داماد شما هستم به ايشان راي ندهند؟ آيا برخي نمي دانستند كه نتيجه نوشتن نامه بي ادبانه به رهبري آن طرد شدگي و خواري است كه ديدند؟ آيا شيخ ساده لوح نمي دانست مردمي كه بهترين جوانانشان را براي اين انقلاب و مملكت فدا كرده اند، آبروي آن را چون ناموسشان مي دانند؟ آيا نمي دانستند ...؟ و اگر نمي دانستند چرا؟ شايد براي اين سوال جواب بسيار باشد، كه خطاي تحليل داشتند و يا اطلاعات غلط به آنان دادند و ... اما بر اين باورم كه در سخنان 13 خرداد، زهرا اشراقي، كه ابتدا همسر محمد رضا خاتمي است و سپس نوه امام، مي توان جوابي بهتر يافت.
ايشان در مصاحبه اي كه سايت جماران آن را منتشر كرد ابتدا در مورد همسر بزرگوار حضرت امام كه خداوند او را بيامرزد و روحش را در كنار حضرت روح ا... قرين آرامش سازد كه ياري وفادار براي ايشان بود گفته بودند كه " ... خانم خیلی نقش داشتند. زیرا ایشان از یک خانواده روشنفکر اشرافی بودند، بنابراین تأثیر خودشان را روی فرزندان داشتند و دامادهایشان هم روشنفکر بودند ..." و پيش از آن نيز گفته بودند " اگر امام از روحانیون دیگر کمی روشنفکرتر بودند به خاطر تأثیر خانواده بوده است". كافيست كسي كمي با افكار حضرتش آشنا باشد تا با شنيدن اين جملات ياد نداي دردمندانه او بيافتد كه مي گفت "ما مظلومين هميشه تاريخ، محرومان و پا برهنگانيم" و چون به اينجا رسيد حيرت زده بنگرد كه چگونه مي توان افكار چنين امامي را ريشه دار در اشرافيت خانوادگي تحليل كرد؟ و ياد اين جمله بيافتيم كه مي گفت "تمام روشنفکرها و تمام غربزده ها و تمام قدرتمندها اگر جمع بشوند نمی توانند یک 15 خرداد ایجاد کنند" و اين كه "امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکران شوند و آنها را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست و آنان هادی هدایت کنندگان تاکنونند." و حيرت زده ميمانيم كه مگر مي شود كسي ادعاي شناخت امام و اين سخنانش را داشته باشد و آن گاه اينگونه امام را متاثر از روشنفكري بدانند كه البته در جامعه ما تعريف آن روشن است.

آري، زماني كه حلقه هاي بسته و سياستمداري و تمايلات شخصي و ساير اسرار مگو بشود ارزش، بايد هم سخن ولي نعمتان جامعه را نشنيد حتي اگر به بلنداي شكوه 9 دي و 22 بهمن باشد و با فتنه گران نشست و برخواست و به استقبال عقوبت شدگان نظام و خطا كاران رفت، چنان كه گويي نه ولايت فقيه ولايت رسول ا... است و نه مردم ولي نعمتان جامعه. زماني كه اشرافيت افتخار مي شود و برخي آقايان در محله با صفاي امام خشت خانه هاي اشرافي خود را روي هم مي گزارند، از كوخ ها به كاخ ها كوچ مي كنند و خلاصه تجمل و ثروت مي شود دغدغه آقايان و آقازاده ها و سايرين بايد هم انديشه هاي امامِ محروم و مستضعفِ پا برهنگان را برآمده از اشرافيت معرفي كرد و امامي الهي و متكي به ذات باريتعالي را كه عمري روشنفكران غرب زده و شرق زده را شماتت مي كرد و از روشنفكران ناسزا شنيد و دشمني ديد را مديون روشنفكران معرفي كرد.
و اينان بر سه شعبه اند كه يا از ياد امام نمي توانند بگذرند، يا از نام امام و يا از نان نام امام ...
آن چه خانم اشراقي گفتند را بسياري ديگر از آنان كه خود را يگانه ميراث داران امام مي دانند به زبان هاي مختلف گفته اند و يا در عمل به نمايش گذارده اند و چنين مي شود كه پابرهنگان و محرومان امام خود را دارند و برخي " معتمدان قوم، ياران امام" امام خود را.
و چنين مي شود كه در سالروز رحلتش هر گروهي امام خود را گرامي مي دارد ...

۳/۱۵/۱۳۸۹

سيد حسن عزيز! هنوز بيست سال از رحلت امام گذشته است


خانواده امام همواره براي ما عزيزند و بلكه بيشتر، كه نور چشمند، چه آن كه مهر خميني كبير در رگ پير و جوان اين مملكت جاريست و مهر ما به خاندانش اقتضاي طبيعي اين عشق و احترام به خاندانش اقتضاي طبيعي قدرشناسي از ابر مرديست كه همه مديون اوييم. در اين ميان سيد حسن جاي خود را دارد، او فرزند احمد آقاست، كسي كه نامش و وجودش آنچنان ذوب در امام بود كه ملت نام او را نام خميني مي دانند و الحق كه شايسته چنين موقعيتي نيز بود. و اصلا سيد حسن نزد ما عزيز است چون نزد حضرت آقا گرامي است و مگر مي شود كه آقا به كسي چنين محبت كند و ما جز آن چه او مي كند بخواهيم؟ 

داستان سخنراني سيد حسن در مراسم ارتحال امام(ره) اما حكايت ديگريست. داستان را همه كم و بيش مي دانند، چون سيد حسن به جايگاه آمد جمعيت يكپارچه شعار شد كه مرگ بر موسوي و ... و البته كسي ايشان را خطاب قرار نداد اما عملا جمعيت اجازه سخن گفتن به ايشان ندادند، ايشان نيز ابتدا به اين امر بي توجهي نمودند، سپس از جمعيت درخواست سكوت كردند، سپس برآشفتند و ايشان را مورد نكوهش قرار دادند و سرانجام ناچار از پايان دادن به سخنان خود و ترك جايگاه شدند. در اين كه آيا اين حركت به صواب بود يا خير سخن بسيار است اما مهم تر آن كه گويي سيد حسن عزيز انتظار چنين چيزي را نداشته و بي توقعيشان شده است چنان كه چند بار در حين سخنراني در واكنش به سروصداي جمعيت با حالتي كنايه آميز بيان داشتند كه تازه 21 سال از ارتحال امام گدشته است و چنين مي توان برداشت كرد كه ايشان اين حركت را فراموش كردن امام و ناسپاسي نسبت به امام عزيز مي دانند چنان كه در جايي ديگر گفتند اينان عده اي معدودند و بسياري ديگر هستند كه ارادتمندان امام هستند و مخالف اين امر و خلاصه آن كه در مراسم سالگرد ارتحال امام چنين انتظاري را از پيروان حضرتش نداشتند. در پاسخ، سواي درست بودن يا نبودن اين حركت و زواياي آن بايد به ايشان عرض داشت كه اتفاقا به اين دليل كه هنوز فقط 21 سال از رحلت امام عزيز گذشته است بايست انتظار اين حركت را مي داشتند. هنوز انديشه و فرهنگي كه امام در اين مملكت بنياد نهادند در نزد اين مردم محفوظ است و مردم درس هاي اين عزيز فقيد را در خاطر دارند. با اين وصف ايشان انتظار داشتند مردم سكوت مرگبار و بي پايان ايشان در مقابل فتنه گران و مواضع دو پهلو را چگونه جواب دهندو از همه مهمتر حضور اخير ايشان سر ميز ميهماني سران منفور فتنه را چگونه پاسخ گويند؟ انتظار دارند پس از گذشت اين مدت طولاني و روشن شدن چهره پليد فتنه و فتنه گران حضور مجدد نزد اينان كه جز تاييد و حمايت از آنان معني ديگري ندارد را پيروان خميني چگونه پاسخ گويند؟ آيا پيروان خميني از آن عزيز از دست رفته نياموختند كه در راه اصول و آرمان هاي اسلام و انقلاب ملاحظه هيچ فرد و مقام و نسبي را نكنند؟ آنچه در حين سخنراني سيد حسن خميني رخ داد واكنشي طبيعي بود، كه اگر سيدحسن خميني از حق خود و حق امام در مقابل خائنين و اميدواركنندگان دشمنان بگذرد، مردم از حق امام بر گردنشان نخواهند گذشت. آري بيست سال بسيار زمان كمي است براي آن كه مردمي عهد امام و مراد خودشان را فراموش كنند. بيست سال براي فراموش كردن آن نداي مشفقانه كه مي گفت "...نگذاريد اين انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيافتند" براي فراموش كردن آن ندا كه مي گفت: " ملاك حال فعلي افراد است" و براي فراموش كردن تمامي درس هاي "روح خدا در كالبد زمان" زمان كمي است.
سيد حسن عزيز است اما اسلام از او عزيز تر، سيد حسن عزيز است اما امام از او عزيز تر، سيد حسن عزيز است اما انقلاب و آبروي انقلاب عزيز تر، سيد حسن عزيز است اما اشك و قلب صدها مادر شهيد گمنام عزيز تر ...