۵/۰۷/۱۳۸۹

اردوهای جهادی و ظهوری که نزدیک است

در روزگار عربده کشی اومانیسم، در روزگار اصالت لذت، در روزگار جفتک انداختن های بی پایان برای کسب آپُرچیونیتی، در روزگار دست و پا زدن و پر کردن 1000 فرم اَپلای به امید گرفتن اکسِپت از یک دانشگاه زپرتی در حومه لندن، در روزگار معاوضه تمام آرزوهای معصومانه و بلند پروازانه کودکی با 101 جور کلاس کنکور و کتاب و غیره، در روزگاری که روزنامه هایش نصف صفحات شان را با تبلیغ تورهای دبی و ترکیه و مالزی پر می کنند، درست سر ظهر یک روز جهنمی تابستان جوان دانشجویی را میبینی که خسته از رفتن به این اداره و آن اداره، خودش را از خستگی وسط دفتر میاندازد و چند دقیقه بعد با شتاب بلند میشود تا از طریق تلفن به بچه ها خبر اردوهای جهادی بعدی را بدهد.
تا همگی 2-3 روز بعد در میانه تعطیلاتشان - درست وقتی که بعضی دوستانشان سفر دبی هستن، بعضی دیگر از ترم 4 در حال آمادگی برای کنکور کارشناسی ارشدند، بعضی در فکر لباس شب جدیدی هستند و بعض دیگر در کافی شاپی در حال بحث راجع به دشمنان جامه باز هستند - راه بیافتند و از کوره راهی بروند تا برسند به دهاتی دورافتاده با مردمانی محروم تا کمکی باشند ، کتابخانه ای به روستا ببرند، نیاز عمرانی را رفع کنند، خدمات پزشکی ارائه دهند، رنگ محرومیت از رخسارشان بزدایند و خوش به سعادت بعضی که آنجا می روند چون زمین خوردن نفس را دوست دارند.
 گویی اینان جوانه هایی هستند که آب حیات انقلاب خمینی در شوره زار های سرمایه داری و مارکسیسم پرورش داده است و وقتی این هارا میبینی با خودت میگویی چقدر ظهور نزدیک است ...