۶/۲۱/۱۳۸۹

خدا و صدای خنده ای که بلند است

روز عید فطر وقتی آن جمعیت عظیم نماز گزاران تهران را میدیدم، وقتی خیابان خیابان آدم میدیدم که چطور به حضرت آقا اقتدا کرده اند، با رکوعش رکوع می روند، با سجده اش سجده می روند و به این شوق آمده اند که در غیاب مهدی فاطمه، نایبش سید علی امام شان باشد در نماز به در گاه  خداوندی که "اهل الکبریا و العظمه" است و وقتی میدیدم صداهای از عمق جان را که " ابالفضل علمدار خامنه ای نگهدار " و در یک کلام میدیدم شکوه آن همه مومن میهمان خدا را که به حضرتش اقتدا کرده اند، ناگاه خیابان های تهران در دوران فتنه به خاطرم آمد و این که " ... تعز من تشا و تذل من تشا...".
.
یاد همان روزها افتادم که تمام جبهه استکبار و اذناب داخلیشان راه افتاده بودند تا با فتنه گری و فریب مردم عزت اسلام و نظام اسلامی را ببرند، بسیاری لغزیدند، بسیاری ترسیدند، بسیاری در غبار فتنه مبهوت ماندند،  اما آقای ما یک تنه مقابلشان ایستاد، هر چه داشت کف دست گرفت تا فدای اسلام و انقلاب کند ... 
 .


حالا عید فطر خیابان های تهران پشت سر مردی صف بسته بودند که مصداق " ...نرفع درجات من نشاء" بود. مردی که به واسطه استقامتش تجلی چندباره "تعز من تشاء" است .مردی که خداوند مهرش رادر قلب ملت جای داده است.
.
و حالا برای استکبار جهانی روسیاهی و رسوایی دیگری نزد ملت ایران و آزادگان جهان به جا مانده و بنیان جهانی مومنان که بیش از پیش مرصوص است.
.
روز عید فطر خدا می خندید، به همه آن ها که با زر و زور تزویر خواستند بنده صالح او را خوار کنند ....
روز عید فطر خدا می خندید، بلند هم میخندید، به بلندی همه آن هزاران صوت متواضع و خاشعی که می گفتند " ...الهم  اهل الکبریا و العظمه "...

۱ نظر:

موج نگار گفت...

از تعبير قشنگت خوشم اومد ...